راننده ترانزیتی که از ترکیه برای اربعین رهسپار ایران و عراق شد

به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام حمید احمدی رئیس کمیته فرهنگی آموزشی اربعین در یادداشتی به بیان خاطرات روزهای باقی مانده از اربعین پرداخته است که در ادامه میخوانیم:
دو هفتهای مانده به آغاز موسم اربعین، صبح زود زنگ موبایلم به صدا درآمد. شماره ناشناس است.
خودش معرفی میکند و میگوید: پزشکم از تبریز. محل کارم بیمارستان مرند است، به خاطر پدرم هر شب بر میگردم تبریز و صبح زود راهی مرند میشوم.
عرض کردم امری است در خدمتم.تصورم این بود که برای ارائه خدمات درمانی قصد عزیمت به موسم اربعین را دارد و راهنمایی یا کمک میخواهد.
تشکر کرد و گفت: دیروز صبح که روانه مرند بودم در مسیر آقایی را دیدم که پیاده و سخت راه میرفت، احساس کردم بیمار است.
ماشینم را در حاشیه خیابان متوقف کردم و پیاده شدم، نزدیکش رفتم، به ترکی از حالش پرسیدم، وقتی پاسخم داد، فهمیدم اهل ترکیه است، گفتم چرا پیاده و اینجا و با این وضع و حال؟
گفت: مسافر کربلام!
گفتم چرا پیاده؟
گفت از ای غدیر ترکیه پیاده آمدم!
گفتم، پزشکم واجازه خواستم پاهاش ببینم. یک معاینه سر و پایی کنار خیابان انجام دادم.
وضع پاهاش خوب نبود پر از تاول و جراحت و کمی همتب داشت.
سوار خودرو ام کردم و با خود بردم بیمارستان و به وضعش رسیدگی شد تا غروب نگهاش داشتم و شب آوردم تبریز منزلم و ازش نگهداری کردم.
شماره تلفن شما را دارد و میگوید به من گفتند که به این شماره زنگ بزنید اگر مشکلی بود و کاری داشتم، پیگیری و کمک میکند.
اسمش پرسیدم، برام آشنا نبود. فهمیدم از سوی دوستان اربعینی ترکیه معرفی شده است.
با خرسندی عرض کردم در خدمت شأن هستیم و شماره تلفن همراهش گرفتم تا تماس بگیریم.
گفت: فعلاً باید استراحت کند، در منزلپدر نگهشان میدارم و اگر بتونم خودم میارم قم یا با وسیله مطمین میفرستمش.
عرض کردم باعث زحمت شما و پدرتون میشود.
گفت: حاجی! زائر امام حسین!
چه زحمتی؟!
حضرت حوالهاش کرده به ما!
شرمنده معرفت و کرامتش شدم!
حدود یک هفتهای در منزلش از او مراقبت و پذیرایی کردند و هر روز حداقل یکبار زنگ میزد از وضعیت مهمانش خبر میداد. خودم هم روزانه تماس میگرفتم و جویای احوالش میشدم و شمارهاش به دوست و همکارم در بعثه که ترکی استانبولی تسلط داشت، دادم وی هم چند بار زنگ زدند و جویای حالش شد.
سر انجام میزبان شریف و با کرامت، با هزینه خودش وسیلهای تهیه و راهی قمش کرد.
همکارم زحمت ارتباط و راهنماییاش را پذیرفت.
جایی براش در یکی از هتلهای قم تدارک کردیم اما قبول نکرد هزینهاش را پرداخت کنیم.
بالاخره زائر دلفریب و شوریده را در دفتر کمیته فرهنگی اربعین در قم زیارتش کردیم و ناهار میزبانش شدیم.
جلسهای بسیار مسرتبخش و پر از حکایات تلخ و شیرین!
بیش از یک ساعت از اوضاع و تحول در زندگیاش با شور و حوصله و هیجان تعریف کرد و از سفرش و برخوردهای مردم در ایران و ترکیه، صحنهها و داستانهای شیرینی را روایت کرد. توصیفش از بزرگواری پزشک و مردم منطقه و خاطرات خوشی که چند شبی در مسیر مهمان خانههای روستاییان شد، شنیدنی و لذتبخش بود.
داستان زندگی و زندهماندنش و علت سفر پیادهاش از ای غدیر را با اشک و سوز و گاه لبخندهای رضایت و شادمانی شرح داد. خلاصه و مضمون اصلی همه حرفها و حکایاتش این بود که از لطف و معجزه امام حسین و امام رضا زنده است و توفیق برگشت به جامعه و خانواده و مهمتر به دامن دین و اهل ایمان را دارد.
راننده ترانزیت اروپا و ایران و آسیای میانه است و بارها در این مسیر کالا جابجا کرده است.
گفت: دچار بیماری سخت و لاعلاجی شدم. کبدم به خاطر اعتیاد زیاد به الکل، آسیب جدی دیده بود. دائم در اماکن مخصوص معتادان الکلی رها بودم و کار و بارم هم از دست دادم و پزشکان به درمانم امیدی نداشتند.
برادرهام که همه متدیناند و چند بار برای خلاصیام از اعتیاد تلاش کرده بودند طردم کردند و خانوادهام متلاشی شد و همسرم ترکم کرد.
خیلی درمانده و مستأصل بودم و مرگم به انتظار نشسته و روزشماری میکردم. روزی در نهایت درد و رنج متوسل به امام رضا علیهالسلام شدم و عهد کردم که اگر از این بیماری و رنج و از مصرف الکل نجات یابم در اربعین پیاده به زیارت امام حسین برم.
روزهای سختی داشتم اما حضرت کمک کرد.
حالش در وصف و بیان آن روزها دگرگون میشد!
پسرم هم به بیماری سخت گرفتار شد او را هم به امام سپردم الحمدلله سالم شد!
همه وجودش باور و ایمان و عشق به امام حسین و امام رضا بود و سختی و رنجی نمیدید و با همه این رنج و مشقت، با حال خوشی میگفت، بعد کربلا پیاده میرم مشهد تا ۲۸ صفر اونجا باشم!
الحمدلله وضع مالیام خوب و روابطم هم با خانواده و برادرانم خوب شد!
اصرار داشت که کاری و خدمتی از او ساخته است برای اربعین انجام بدهد!
ما ماندیم و دنیایی از شرمندگی و احساس بیچارگی و درماندگی!
خواستیم کمکش کنیم او در افقی دیگر دستگیرمان شد!
زائری شورمند که ترجمان باور، ایمان و عشق بود در فراز صداقت!