نگرانیها درباره «بیتفاوتی اجتماعی در ایران»؛ واقعیت یا اغراق؟

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه-مصطفی شاکری گرکانی: «بیتفاوتی اجتماعی» عنوان یکی از آسیبها و پدیدههای نامطلوب در زندگی مدرن است که میتواند به عنوان عامل بروز و تشدید برخی بحرانهای اجتماعی در نظر گرفته شود. شاخصه اصلی بیتفاوتی، تاکید بیشازحد و افراطگونه بر ترجیحات و تمایلات شخصی و منافع فردی و گروهی در زندگی اجتماعی است. بدیهی است که گسترش این رویه در میان آحاد جامعه جریانی را به وجود میآورد که همچون مانعی در ایجاد و برقراری ارتباطات مثبت اجتماعی و نیز افزایش مشارکت شهروندان در امور اجتماعی عمل میکند و در نتیجه، به تضعیف یا حتی توقف فرایند توسعه ملی منجر میشود.
بر این اساس، بیتفاوتی اجتماعی را میتوان ناظر به وضعیتی دانست که در آن افراد یا گروهها نسبت به مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه خود بیاعتنا و غیر فعال میشوند. این پدیده میتواند ناشی از عوامل مختلفی از جمله ناامیدی، عدم اعتماد به نهادهای اجتماعی یا احساس عدم توانایی در تأثیرگذاری بر تغییرات باشد. قطعاً یکی از پیامدهای بیتفاوتی اجتماعی، کاهش مشارکت مدنی و سیاسی است. بیتفاوتی اجتماعی همچنین میتواند به افزایش مشکلات اجتماعی منجر شود. وقتی افراد نسبت به مسائل اجتماعی مانند فقر، نابرابری، یا خشونت بیتفاوت باشند، این مشکلات ممکن است تشدید شوند و به بحرانهای بزرگتری تبدیل گردند. برای مثال، بیتفاوتی نسبت به مشکلات محیط زیستی میتواند به تخریب اکوسیستمها و افزایش تغییرات اقلیمی منجر شود.
برای مقابله با بیتفاوتی اجتماعی، نیاز به افزایش آگاهی، آموزش و تشویق افراد به مشارکت فعال در مسائل اجتماعی وجود دارد. شهروندان باید به این مسئله واقف باشند که تقویت حس مسئولیت اجتماعی و همبستگی میان افراد میتواند به ایجاد جامعهای فعالتر و پویاتر منجر شود. بدیهی است ایجاد فضایی که در آن افراد احساس کنند صدای آنها مهم است و میتوانند بر تغییرات اجتماعی تأثیر بگذارند، میتواند به کاهش این بیتفاوتی کمک کند.
برای بررسی دقیقتر این موضوع، با محسن ردادی؛ پژوهشگر اجتماعی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفتگو کردیم که حاصل این گفتگو را در ادامه میخوانید؛
*به عنوان سوال نخست بفرمائید مسئله بیتفاوتی اجتماعی در ایران چقدر جدی است و آیا صورت چالش و بحران به خود گرفته یا خیر؟
بروز بیتفاوتی اجتماعی در ایران یک واقعیت است ولی نباید در مورد آن اغراق کنیم. متأسفانه در این زمینه اغراق صورت میگیرد و تصور برخی این است که در پنجاه سال پیش، صد سال پیش مردم بیتفاوتی اجتماعی نداشتند ولی الان با بیتفاوتی اجتماعی مواجه هستیم یا اینکه مردم نسبت به قبل بیتفاوتتر شدند. به نظرم اینها گزارههای علمی و دقیق و مستندی نیستند و اگر با فعالان اجتماعی گفتگو کنید به شما خواهند گفت که مردم ایران نسبت به سالهای گذشته در بعضی زمینهها دغدغه بیشتری دارند؛ مثلاً مردم ایران آنچنان که امروز نسبت به محیط زیست دغدغه دارند، در گذشته نگرانی نداشتند. یکی از فعالان محیط زیست به من میگفت تا همین ۱۰ سال پیش در شهرها و روستاها اگر بچهها حیوانی میدیدند به سمتش سنگ پرتاب میکردند و اکثر حیواناتی که در سطح شهر و روستا زندگی میکردند آسیب جسمانی دیده بودند ولی الان در سطح شهر برای حیوانات غذا میریزند. اگر اسم این کار دغدغهمندی اجتماعی نیست، پس چیست.
یکی از فعالین محیط زیست به من میگفت تا همین ده سال پیش در شهرها و روستاها اگر بچهها حیوانی میدیدند سمتش سنگ پرتاب میکردند و اکثر حیواناتی که در سطح شهر و روستا زندگی میکردند آسیب جسمانی دیده بودند ولی الان در سطح شهر برای حیوانات غذا میریزند. اگر اسم این کار دغدغهمندی اجتماعی نیست، پس چیست
در خیلی از زمینهها همینطور است. مثلاً بنده با برخی خیریهها صحبت میکردم، میگفتند علیرغم وجود مشکلات اقتصادی و معیشتی، مردم همان چیزی که دارند را با دیگران تقسیم میکنند. پس این بیتفاوتی اجتماعی را نباید به همه حوزهها تسری داد، کما اینکه نباید در مورد آن اغراق کرد. در عین حال نباید از واقعیت فرار کرد و باید پذیرفت ما در بعضی زمینهها با بیتفاوتی اجتماعی مواجه هستیم، همانطور که بیتفاوتی اجتماعی در برخی زمینهها نسبت به گذشته کمتر شده است.
اهمیت این مقدمه این است که خیلی از جامعهشناسان و روشنفکران ما بیتوجه به واقعیتهای میدانی از هر فرصتی برای تحقیر ایران و ایرانی استفاده میکنند. اگر شما با کسانی که فعالیت میدانی دارند صحبت کنید با دنیای متفاوتی مواجه میشوید که با خیالات و تصورات این اساتید دور از میدان تطابق ندارد.
*چه عواملی در بروز و گسترش بیتفاوتی اجتماعی در ایران نقش اساسی دارند؟
به نظرم چند عامل میتواند باعث بیتفاوتی شود؛ اول بحث لذتجویی است. در سطح جهانی، ما هر چه جلوتر میرویم، لذتجویی به معنای اینکه من تلاش کنم بیشترین لذت را از زندگی ببرم، گسترش پیدا کرده و این یکی از عواملی است که باعث بیتفاوتی شده است، چون اگر بخواهیم دغدغه اجتماعی داشته باشیم و نگران دیگران باشیم، قدم بعدی این است که برای حل مشکلات دیگران اقدام کنیم و این امر مستلزم این است انسان از بخشی از آسایش خودش بگذرد. وقتی تفریح و لذت بردن، اصل اساسی زندگی انسان باشد، افراد حاضر نیستند نسبت به دیگران دغدغه داشته باشند و در جهت رفع گرفتاری دیگران اقدامی انجام دهند.
عامل دوم نگاه فردگرایی است؛ به این معنا که افراد تلاش میکنند تا حد ممکن به دغدغههای خودشان بپردازند و دنیای خودشان را از بقیه جامعه جدا کنند.
عامل سوم مسئله سرمایهداری است که به فرد القا میکند تو باید بهترین باشی و دیگران را رقیب خودت بدانی و با آنها رقابت کنی. این رقابت جای تعاون و همیاری را میگیرد و نمیگذارد در جهت رفع مشکلات جمعی اقدام شود. این نگاه سرمایهداری از شما میخواهد تلاش کنی اول باشی و باید دیگران را کنار بزنی. این فضای رقابتی، جایی برای دغدغهمندی اجتماعی باقی نمیگذارد و حداقل پیامدش بیتفاوتی اجتماعی است.
*مشکلات اقتصادی نظیر فقر و بیکاری چه میزان در گسترش بیتفاوتی اجتماعی سهم دارند؟
در تحلیل بیتفاوتی اجتماعی خیلیها به عوامل اقتصادی و تضعیف معیشت مردم توجه دارند. من فکر میکنم نه منطقاً این دو رابطه علّی دارند و نه شواهد موجود در جامعه چنین چیزی را نشان میدهد. افرادی که سعی میکنند ربط علّی بین این دو برقرار کنند چنین استدلال میکنند که وقتی افراد فقیر باشند دغدغه اینکه بخواهند به مشکلات دیگران بپردازند را ندارند و درگیر مشکلات خودشان هستند. بنابراین طبیعی است بیتفاوتی اجتماعی افزایش پیدا کند؛ ولی این تحلیل مبتنی بر همان نگاه رقابتمحوری است که عرض کردم. اگر نگاهمان رقابتمحور نباشد بلکه نگاه همیارانه و مشارکتجویانه باشد، آدمها به هم کمک میکنند، نه اینکه رقیب هم باشند و در پی این هستند مشکلات جامعه را به نحو جمعی رفع کنند. اگر این نگاه را داشته باشیم فقر و بیتفاوتی رابطه علّی ندارند بلکه برعکس، وقتی مشکلات زیاد میشود افراد انگیزه پیدا میکنند با همکاری همدیگر مشکلات را برطرف کنند.
افرادی دچار بیتفاوتی اجتماعی هستند که برخوردارتر هستند و افراد کمبرخوردار بیشتر دغدغه اجتماعی دارند و حضور اجتماعی پررنگتری دارند
اتفاقاً افرادی دچار بیتفاوتی اجتماعی هستند که برخوردارتر هستند و افراد کمبرخوردار بیشتر دغدغه اجتماعی دارند و حضور اجتماعی پررنگتری دارند. اتفاقاً شواهد هم این مطلب را اثبات میکند. زمانی که کشور ما دچار مشکل و بحران میشود قشر فقیر و متوسط جامعه دغدغه بیشتری دارد. مثلاً در زمان جنگ تحمیلی قشر مستضعف برای دفاع از کشور اقدام کرد. در رویدادهایی مثل سیل و کرونا هم این قشر متوسط و ضعیف جامعه است که برای کمک به دیگران اقدام میکند و قشر برخوردار ورود چندانی برای رفع این مشکلات ندارند.
برخی از تشکلهای اجتماعی به من میگفتند خیلی افرادی که در حوزه آسیبهای اجتماعی وارد میدان میشوند، کسانی هستند که خودشان آسیبدیده بودند و الان مشکلشان رفع شده است. مثلاً کسی که قبلاً معتاد بوده کمک میکند تا کسانی که مبتلا به اعتیاد هستند، درمان شوند یا کسی که قبلاً فقیر بوده در رفع مشکلات اقتصادی نیازمندان کمک میکند. این شواهد کاملاً این ادعا را نقض میکند که وجود مشکلات اقتصادی باعث کاهش علاقه مردم به مشارکت اجتماعی میشود و بیتفاوتی اجتماعی ایجاد میکند.
*وظیفه نهادهای آموزشی نظیر آموزش و پرورش در فرهنگسازی برای دغدغهمندی اجتماعی چیست؟
باید توجه داشت دغدغهمندی اجتماعی موضوعی است که آموختنی است. مثلاً اگر مردم ژاپن در حوزه مشارکت اجتماعی فعال هستند به این جهت است که اینها آموخته شدند و نهادهای آموزشی این مطلب را به مردم یاد دادند. مردم ایران هم به لحاظ سنتی مردم مشارکتجویی هستند و زمینه فراهم است اما اگر مهارتآموزی صورت نگیرد این زمینه به تنهایی کفایت نمیکند. بنابراین باید به صورت جدی این موضوع آموزش داده شود و بعد، از مردم بازخواست شود که آیا شما مردم مشارکتجویی هستید یا خیر. وقتی ما مهارت مشارکت را به مردم یاد ندادیم بیربط است بحث کنیم مردم ایران بیتفاوت هستند یا نه و چه عاملی باعث بیتفاوتی شده است، چون قطعاً اولین عاملش این است که به مردم آموزش ندادیم.
اگر مردم ژاپن در حوزه مشارکت اجتماعی فعال هستند به این جهت است که اینها آموخته شدند و نهادهای آموزشی این مطلب را به مردم یاد دادند، مردم ایران هم به لحاظ سنتی مردم مشارکتجویی هستند و زمینه فراهم است اما اگر مهارتآموزی صورت نگیرد این زمینه به تنهایی کفایت نمیکند
خصوصاً در دورهای که در آن جامعهپذیری اتفاق میافتد یعنی از سن پنج سالگی تا نوجوانی، دورهای است که فرد تعامل اجتماعی را فرامیگیرد و جامعهپذیر میشود. در این دوران باید مهارت مشارکت اجتماعی به فرد آموزش داده شود و طبعاً آموزش و پرورش اولین نهادی است که باید این موضوع را پیگیری کند. خانواده هم در این زمینه خیلی نقش دارد ولی خیلی اوقات، خانواده به جای اینکه مشارکت اجتماعی را به فرزندان آموزش دهد، روحیه بیتفاوتی را به آنها القا میکند؛ مثلاً گفتن این جملات که نباید به دیگران اعتماد کنی یا در جامعه باید کلاه خود را سفت بچسبی، همه در مخالفت با آموزههای اسلامی و روحیه مشارکتجویانه است. پس یک بخش آموزش باید معطوف به خانوادهها باشد تا روحیه مشارکتی در خانواده شکل بگیرد.
*در پایان به ارتباط میان بیتفاوتی اجتماعی و سرمایه اجتماعی اشاره کنید و اینکه بیتفاوتی چه تأثیر بر سرمایه اجتماعی میگذارد؟
اگر بیتفاوتی اجتماعی فراگیر شود همه جامعه ضرر میکنند چون برخی مشکلات اجتماعی لزوماً باید با همکاری همه جامعه حل شود و اگر مشارکت اتفاق نیفتد همه مردم ضرر میکنند. یک مثال بزنم از دورهای که مفهوم سرمایه اجتماعی شکل پیدا کرد. پاتنام یک پژوهشگر ایتالیایی در دوره معاصر است که نخستینبار از مقایسه وضعیت شمال ایتالیا و جنوب ایتالیا متوجه مفهوم سرمایه اجتماعی شد. مردم شمال ایتالیا مرفهتر، قانونمدارتر و از نظر توسعه و آموزش سطح بالاتری داشتند ولی مناطق جنوب ایتالیا پر از تنش و جرم و جنایت و فقر و فساد بود. وقتی پاتنام بررسی کرد متوجه شد به لحاظ مالی دولت به همه جا یکسان میرسد و حتی به مناطق جنوبی بودجه بیشتری میدهد ولی تفاوت شمال و جنوب ایتالیا به جهت سرمایه اجتماعی است و اینکه مردم شمال ایتالیا تمایل بیشتری به مشارکت و حل مشکلات به صورت جمعی دارند، در حالی که مردم جنوب که گرفتار این همه مشکلات هستند دچار بیاعتمادی هستند و همه تلاش دارند فقط کار خودشان را انجام دهند و روحیه مشارکتجویانه ندارند.
با این توضیح میخواهم عرض کنم پیامد جدی بیتفاوتی اجتماعی این است که سرمایه اجتماعی تضعیف میشود و وقتی سرمایه اجتماعی تضعیف شود هزاران مشکل پدید میآید. وقتی من به مفاسد اجتماعی بیتفاوت باشم فساد گسترش پیدا میکند و باعث میشود مشکلاتی که قابل حل است، باقی بماند، تشدید شود، یک چرخه معیوب به وجود بیاید که شهروندان از مشارکت طرفه بروند، مشکلات تشدید شود و نارضایتی عمومی افزایش پیدا کند.
برای اینکه این اتفاق نیفتد لازم است در قدم اول، در متون درسی و کارگاههای آموزشی نوجوانان بحث مشارکت اجتماعی گنجانده شود؛ دوم اینکه دولت برای مشارکت افراد و شهروندان یک نوع امتیاز و ارجحیت قائل شود. دولت باید میان کسانی که نسبت به معضلات شهری و اجتماعی دغدغهمند هستند و کسانی که بیتفاوت هستند تمایز قائل شود، چراکه اگر دولت میان این دو قشر تفاوت قائل نشود، منجر به رشد بیتفاوتی خواهد شد. مرادم از تمایزگذاری، مسئله مادی و مالی نیست، بلکه منظور این است کسی که دغدغهمند است متوجه شود خواسته او پیگیری میشود و اینگونه نیست که بیتأثیر باشد.