مسئله خودکشی، صرفاً روانپزشکی نیست و مسئلهای فلسفی نیز هست

به گزارش خبرگزاری مهر، امیرعباس علیزمانی دانشیار گروه فلسفه و دین دانشگاه تهران در همایش «از شفا تا قانون» با تمرکز بر پرسش «معنای زندگی» گفت: به نظر میرسد یکی از جدیترین بحرانهای انسان امروز، مسئله معناست؛ بحرانی که با فروپاشی کانونهای سنتی معنا همچون دین، اخلاق و سنت، چهرهای فراگیر و بنیادین یافته است.
دکتر علیزمانی افزود: انسان سنتی، در جهانی میزیست که پاسخ به پرسش «من چرا هستم؟» روشن و مطمئن بود. اما انسان مدرن، خود را در جهانی میبیند که آن آفتابهای معنا خاموش شدهاند؛ اتفاقی که نیچه از آن با تعبیر «مرگ خدا» یاد میکرد. به تعبیر دیگر، ما با مرگ کانونهای معنا روبرو شدهایم.
وی با اشاره به تعبیر مولانا از انسان معاصر بهمثابه بیماری که به استسقای معنا مبتلاست، گفت: انسان امروز، تشنهی معناست، بیقرار است و مدام از خود میپرسد: «چرا باید ادامه بدهم؟» او از تمنای لبِ حقیقت، یاغی میشود، زیرا دیگر نمیداند رنجهای زندگی را به امید چه چیزی باید تحمل کند.
علیزمانی ادامه داد: من خود اهل ایلامام، در مسیر علم و زندگیام ایلام، کرمانشاه، تهران و دانشگاه شهید بهشتی را تجربه کردهام. امروز، یکی از مسائل جدی ما، خصوصاً در میان نسل جوان، مسئلهی خودکشی است. این بحران، صرفاً روانپزشکی نیست؛ مسئلهای فلسفی نیز هست. اگر نتوانیم پاسخی به پرسش بنیادی «چرا نباید خودکشی کنم؟» بدهیم، فلسفهی زندگی بیمعنا خواهد بود.
استاد دین و فلسفه دانشگاه با ارجاع به سنت سینوی، تأکید کرد: در نظام فلسفی ابنسینا، انسان موجودی غایتمند است؛ بهسوی هدفی معین در حرکت است. به تعبیر ارسطویی، معنای زندگی ما همان چیزی است که ما را از حیوان متمایز میکند، یعنی توان تفکر. انسان به میزانی که از قوه عقل خود بهره میگیرد، انسانتر میشود.
علیزمانی افزود: ما نیازمند بازنگری مداوم در طراحی زندگیمان هستیم. باید از خود بپرسیم طرح من برای زندگی چیست؟ غایت من چیست؟ و اینجاست که فلسفه نقشی حیاتی ایفا میکند. فلسفه به ما یاد میدهد چگونه زندگی کنیم، نه فقط چگونه فکر کنیم.
وی در ادامه گفت: در سنت باستان، فلسفه نهفقط یک نظام فکری، بلکه شیوهای از زیستن بود. فیلسوفان باستان تا افلاطون، بهدنبال زیستی فضیلتمند، شاد و آرام بودند؛ مثلثی که در آن فضیلت، در مرکز قرار دارد.
دکتر علیزمانی همچنین تأکید کرد: در سنت ابنسینا، قوای مختلف نفس، سعادت خاص خود را دارند؛ اما بالاترین قوه، قوه عقل است و بالاترین لذت، لذت عقلی. به همین دلیل، فلسفه ابنسینا، فلسفهای معناگرا و غایتمحور است. به قول او، «ای برادر تو همان اندیشهای، مابقی خود استخوان و ریشهای.»
وی افزود: زندگیِ ارزیابینشده، ارزش زیستن ندارد. این ارزیابی، فارغ از موقعیت اجتماعی یا حرفهای، برای همه ضروری است؛ چه کشاورز باشی، چه استاد دانشگاه.
علیزمانی در پایان گفت: ابنسینا در آثارش نهتنها از عقل و سعادت سخن گفته، بلکه فلسفه را بهعنوان شیوهای برای «شدن» معرفی کرده است. او و امثال او، قهرمانان معنا در تاریخ ما هستند. کسانی که به تعبیر مولانا، در لحظهای از زندگی، عقل را تا مرز عشق پیش میبرند؛ آنجا که عقل متوقف میشود، معنا آغاز میشود.