فرهنگ و هنر

درباب سوگ و تأثیر آن بر روان انسان؛ وقتی مسلخ می‌تواند سلاخ بسازد!

خبرگزاری مهر-گروه هنر-علی حیدری؛ نمایش «عزادار» به نویسندگی عرفان غفوری و امیر نجفی، تهیه کنندگی آریان امیرخان و امیر سپهر تقی‌لو و کارگردانی امیر نجفی از ۲۴ اردیبهشت در سالن ناظرزاده تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته است.

«عزادار» نمایشی‌ است که برای تماشای آن از تماشاگر خود حدود ۸۰ دقیقه وقت می‌گیرد. همانطور که از اسم نمایش پیداست، نمایش در راستای مفاهیمی چون سوگ قدم برمی‌دارد؛ این‌گونه مفاهیم از آن دسته مفاهیمی هستند که تقریباً تمامی افراد یک جامعه به اشکال مختلف با آن برخورد کرده‌اند.

«عزادار»؛ در مسیر بازسازی پدر!

در «عزادار» به زندگی خانواده‌ای پرداخته می‌شود که به سوگ پدر نشسته‌اند و افراد این خانواده که شامل مادر، مادربزرگ (مادر پدر از دست رفته) و سه فرزند هستند تلاش می‌کنند تا خلأ نبود پدر را به وسیله فردی دیگر پر کنند اما پر کردن این حفره، به شکل عادی صورت نمی‌گیرد، آنها سعی می‌کنند در قالب فردی تازه پدر را بازسازی کنند.

بهره گیری از کمدی با متود گروتسک

در بحث ژانر با یک کمدی طرف هستیم که از متود گروتسک بهره می‌گیرد، به شکلی که خنده را بر لب مخاطب خشک می‌کند، مخاطب با موقعیتی برخورد می‌کند که جرات خندیدن پیدا نمی‌کند. کمدی بودن نمایشنامه را نیز می‌توان با آرا فلسفی تثبیت کرد که در این مقال نمی‌گنجد.

درباب سوگ و تأثیر آن بر روان انسان؛ وقتی مسلخ می‌تواند سلاخ بسازد!

مواجهه با یک درام روان‌کاوانه؛ خانواده‌ای در جدال با الیناسیون است

در «عزادار» روایت یک روایت خطی است و وقایع بر توالی زمان نمایش پیش می‌رود، روایتی که با دیالوگ‌نویسی ساده، روایتی خطی و نشانه‌شناسی دقیق، می‌کوشد رویکرد روان‌کاوانه به موضوع سوگ و تاثیر آن بر روان انسان داشته باشد. به عبارت بهتر ما با یک درام روان‌کاوانه طرف هستیم. شخصیت پردازی و ساختار نمایشنامه از الگوی مدرن بهره می‌برد و شخصیت‌ها فاقد پشتوانه خاصی هستند و توسط سوگ رخ داده، دچار الیناسیون (از خود بیگانگی) شده‌اند و بر مدار تکرار افتاده‌اند.

جنس شخصیت‌پردازی ها در طول نمایش امکان شکل گیری یک کنش روان‌پریشانه را مهیا و ممکن می‌کند و آنها در نهایت به جای پیدا کردن شخصیت مطلوب برای پر کردن خلأیی به نام پدر، تصمیم می‌گیرند که مادر را جایگزین پدر کنند. انگار که پدر نماد قدرت و اقتدار این جامعه کوچک است و از زمانی که پدر از دست می‌رود، شاکله این خانواده از هم می‌پاشد و انگار که نبود مادر آسیب چشم‌گیری به بنیان این خانواده نمی‌زند و مادر قربانی می‌شود تا پدر حیاتی دوباره پیدا کند. می‌توان گفت برگ برنده «عزادار» روایت است، پی‌ریزی دقیق شخصیت‌ها و بهره‌گیری صحیح از کمدی گروتسک سبب می‌شود که مخاطب حسی نزدیک به کاتارسیس را تجربه کند. استفاده از نماد، از دیگر نقاط قوت نمایشنامه است، خانه‌ای که در آستانه اضمحلال است، مادربزرگی که نماد سنت است و پس از فوت پسر، به مثابه یک نیروی حمایت‌گر به سکوت واداشته شده است.

کارگردانی؛ بی‌آلایش

در کارگردانی همه چیز ساده برگزار می‌شود که می‌توانست این‌گونه نباشد و این امکان بود که خلاقیت بیشتری در میزانسن‌، طراحی‌ها، صحنه، نور و … اتفاق بیفتد، اما نبود این موارد را نمی‌توان خطا و یا کم‌کاری تلقی کرد، انگار که کارگردان کوشیده است، دامنه تمرکز مخاطب را بر متن بیش از هرچیز دیگر درگیر کند تا مفاهیم کلیدی نمایشنامه به درستی منتقل شود و از قید و بند زیبایی بصری رها باشد. وجود سایه‌های تیز روی صحنه و اعوجاج موجود، فضا را به فضایی اکسپرسیونیستی نزدیک می‌کند که شاید این انتخاب را بتوان انتخابی هوشمندانه تلقی کرد تا مخاطب را ورای بعد سطحی مفهوم سایه، با بعد روانی آن آشنا کند.

درباب سوگ و تأثیر آن بر روان انسان؛ وقتی مسلخ می‌تواند سلاخ بسازد!

تنها کاراکتر «عزادار» یک شخصیت غایب است!

در بحث بازیگری، ما تنها یک کاراکتر داریم و مابقی تیپ‌هایی سطحی هستند، تنها کاراکتری که روی صحنه شکل می‌گیرد، پدری‌ است که فوت کرده است، مابقی اعضای خانواده که خود تیپ هستند، به وسیله دیالوگ، شخصیت پدر فوت شده را برای مخاطب به شکل دقیقی پی‌ریزی می‌کنند، گویی که پس از اتمام نمایش ما تنها پدر این خانواده را می‌شناسیم و تصویر عمیقی از آن داریم و مابقی افراد نمایش، در سطح باقی می‌مانند.

آزاده صمدی یک زن متزلزل را که سعی می‌کند قوی جلوه کند به درستی خلق کرده است، بر لبه تیغی راه می‌رود که هر لحظه امکان سقوط و عدم پذیرش از جانب مخاطب را به ارمغان می‌آورد اما ما در انتها می‌پذیریم که مسلخ می‌تواند سلاخ بسازد و این خود بردگان هستند که به ظلم ظالم عادت کرده‌اند و این ظلم چنان تاثیری بر آنها گذاشته است که اکنون خارج از سایه این ظلم نمی‌توانند به زندگی عادی ادامه دهند. مابقی بازیگرها نیز تلاش می‌کنند از دامنه تیپ خارج نشوند و کاتالیزوری باشند که جریان سوختن را به شکلی صحیح، مهیا می‌کند. حضور پیرزن می‌توانست از جایی به بعد در نمایشنامه کم‌رنگ تر باشد و حضور مداوم آن، در نقاط کلیدی صحنه گهگاهی توجه مخاطب را خدشه دار می‌کرد.

طراحی صحنه و نور در راستای مفاهیم نمایش پیش می‌روند و به طور کلی در تمامی عناصر موجود نمایش سعی شده است که اثر از حیث بصری در راستای مفاهیم متن باشد و خللی در انتقال مضامین ایجاد نکند.

یک مثال درخور برای فهم گروتسک

در نهایت «عزادار» نمونه خوبی برای درک کمدی گروتسک در این روزهای تئاتر پایتخت است که عمده نمایش ها در مسیر صحیح ژانر قدم بر نمی‌دارند و تعداد کثیری از آنها حتی در گام نخست تحلیل یعنی اثبات ژانر شکست می‌خورند.

آزاده ‌صمدی، عباس ‌جمالی، آنالی ‌شکوری، فراز ‌سرابی، نیما ‌خطیب ‌شاد، کورش ‌دانشور، رضا محمدخانی گروه بازیگران این نمایش را تشکیل می‌دهند.

عکس از رضا جاویدی است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
آماده برای کشف ی سفر مجازی … ورزش با ساعت هوشمند عکاسی با طعم هدفون های 2023